کفش هام رو درآوردم و آروم و بی صدا قدم می زدم، به فکر آینده‌ی مبهم پیش رو بودم، بحران اقتصادی عجیب و غریب ما که بر عکس جهان که هر سی چهل سال یه بار نمی دونم، شایدم هر صد سالی یه بار!!!! ما هر پنج شش سالی یه بار کل سرمایه هامون ثلث و ربع میشه.غرق این افکار موهوم بودم و حساب و کتابی برای کار و زن و زندگی.

نمی‌دونم، شاید برای شما هم اتفاق بیفته

یه چند لحظه به آسمون و ستاره هاش و ماه نصفه نیمه نگاه کردم.یهو اضطراب و استرس و دغدغه ها همش شد دلتنگی، نمی‌دونم چی شد که دلم پرت شد و رفت سمت اونی که باید می رفت، حتما" اونم به فکر من بوده، همین لذت بیشتر می کرد.بعد چند دقیقه به معنای واقعی کلمه معلق بودن از همه چیز، برگشتم دیدم خیلی گریه کردم، خیلی خوش گذشت


شربتی تلخ تر از زهر فراقت باید

تا کند لذت وصل تو فراموش مرا



+‌ حتما" شما هم یه بار امتحان کنید.نصف شب قدم زدن به تنهایی خیلی می چسپه


دریافت

به بیراه کشیدن مردم!! به چه قیمت؟

از اول عاقلانه به همه چیز فکر کن

می‌روبم تمام پلک‌های سخت و سنگین را

یه ,بار ,خیلی ,فکر ,پخش ,هم ,یه بار ,سالی یه ,به فکر ,شما هم ,‌ حتما

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

قاب عکس نارنجی پرسش مهر نمایندگی رسمی دستگاه تصفیه آب قصه نویسی ، داستان نویسی ، خاطره نویسی نوروز 1398 عربیات فروشگاه اینترنتی به به راز جاودانگی دکتر محمد احمدی بافنده تجهیزات آشپزخانه صنعتی آساتیم - بهترین های دنیای گیم، سینما و سرگرمی